مسائل و مشکلاتی که پیش روی ترجمه است را می توان به دو گروه تقسیم بندی کرد : گروه اول مشکلات مربوط به خود مترجمان است و گروه دوم مشکلاتی است که به ماهیت زبانها و اختلافات ذاتی آنها برمی گردد .
از مجموع نظرات صاحبنظران در مورد ویژگیهای ترجمه و مترجم خوب می توان چنین نتیجه گرفت که یک مترجم کارآمد باید به زبان مبدا ، مقصد و موضوع ترجمه تسلط کامل داشته باشد و عده ای نیز معتقدند که یک مترجم خوب باید از استعداد نقد و و نویسندگی نیز برخوردار بوده و اطلاعات زبان شناسی هم داشته باشد ، اما چنانکه جان دان ( J. Donne) می گوید، متاسفانه اکثر مترجمان ما کسانی هستند که چون نمی توانند بنویسند به کار ترجمه روی آورده اند
کمتر مترجمی را می توان پیدا کرد که بر هر دو زبان تسلط کافی داشته باشد . علاوه بر آن، بسیاری از افرادی که بنا به دلایلی بر دو زبان تسلط کافی دارند ، تحصیلات دانشگاهی و ذوق کافی برای ترجمه ندارند . ترجمه، علاوه بر تسلط کافی به دو زبان مستلزم علاقه ، ذوق و استعداد نیز می باشد و جمع شدن همه این ویژگیها در یک فرد به ندرت اتفاق می افتد .
آموزش ترجمه در دانشگاهها نیز با مشکلات عدیده ای روبروست . متاسفانه دانشجویان زمانی دروس ترجمه را می گذرانند که در مورد خود زبان انگلیسی اطلاعات کافی ندارند و هنوز در مورد واژهها و ساختارهای ساده انگلیسی دچار مشکل هستند . علت این امر این است که تا کنون زبان خارجه مرتبه مستقلی در آزمون ورودی دانشگاهها نداشت و دیپلمه ریاضی ، تجربی و انسانی می توانستند وارد این رشته شوند و گاهاً این انتخاب نه از سر علاقه ، که از سر ناچاری بود .
از طرف دیگر ، بسیاری از دانشجویان فارسی زبان که درس اصول و ترجمه را می گذرانند فکر می کنند که مشکلات فقط مربوط به زبان انگلیسی است در حالیکه اکثر آنها با ساختار و ترکیبات زبان فارسی نیز آشنایی کافی ندارند و از اصول نگارش فارسی نیز خیلی کم می دانند و به قول دکتر صفوی گناه بی سوادی شان را بر گردن زبان فارسی می اندازند .
همین عوامل باعث می شود که امروزه شاهد ترجمه هایی باشیم که نه شباهتی به زبان فارسی دارند و نه می توان چیزی از آنها فهمید .
گروه دوم : مشکلات مربوط به ماهیت زبان
مسئله تفاوت بین زبانها برای اولین بار از سوی یک فرد مردم شناس بنام مالینفسکی (Malinovsky) مطرح شده . او که به مطالعه فرهنگ و زبان یک قبیله بومی در جزیره تروبریاند Trobereyand مشغول بود متوجه شد که آنها برای برخی مفاهیم ، از جمله حرکت قایق در آب ، واژههای زیادی دارند که برای آنها معادلی در زبان انگلیسی نمی توان یافت و چنین استدلال کرد که برخی از مفاهیم قابل ترجمه از زبانی به زبان دیگر نیستند .این بحث را دو فرد زبانشناس به نامهای ادوارد ساپیر (Edward Sapir) و بنیامین لی ورف ( Benjamin Lee Whorf ) بسط و گسترش دادند و بعداً تحت عنوان نظریه نسبیت زبانی و یا نظریه " ساپیر-ورف" ( Sapir – Whorf hypothesis) مطرح شد . این نظریه معتقد است که تفاوت بین زبانهای دنیا بسیار زیاد است . روح این نظریه را می توان به صورت زیر خلاصه کرد :
«هر زبانی بر حسب علایق گویشوران خود ، محیط زندگی و فرهنگ آنها ، برش خاصی از واقعیت های جهان خارج را انتخاب و نامگذاری می نماید که این انتخاب ها با انتخاب های سایر زبانها یکسان نبوده و از طرف دیگر بر واقعیت های جهان خارج عیناً منطبق نیستند ».
به بیان ساده تر ، این فرضیه میخواهد بر این مسئله تأ کید کند که زبانهای دنیا به شیوه های متفاوت مفاهیم و مصادیق جهان خارج را نامگذاری می کنند و از این رو اختلافات ذاتی موجود بین زبانها کار ترجمه را بسیار مشکل و ناموفق می سازد . برای نمونه به واژه های مربوط به روابط خویشاوندی ( kinship terms) در فارسی و انگلیسی دقت کنید . با وجود اینکه ، روابط و نسبت های فامیلی در دو جامعه انگلیسی زبان و فارسی زبان یکسان هستند اما تقسیم بندیها و نامگذاریهای این دو زبان با هم تفاوت آشکار دارند. در فارسی برای " برادر پدر" از لفظ " عمو " و برای " برادر مادر " از لفظ " دایی " استفاده می شود . این در حالی است که در زبان انگلیسی برای هر دو مصداق / مفهوم از لفظ واحد یعنی " uncle" استفاده می شود. همین مسئله را در مورد " خواهر پدر = عمه " و " خواهر مادر = خاله " نیز داریم .
عمه __________ aunt
خاله __________ aunt
دایی ___________ uncle
عمو ___________ uncle
حال اگر فرزندان دایی ، عمو ، عمه ، و خاله را در نظر بگیریم موضوع پیچیده تر می شود . در فارسی کلماتی مثل پسر عمو ،پسر دایی، دختر دایی، پسر عمه ، دختر عمه ، پسر خاله ،و دختر خاله داریم در حالیکه همه آنها در انگلسیی معادل واژه cousin هستند . با این احوال فرض کنید بخواهید جمله های زیر را از فارسی به انگلیسی یا بر عکس ترجمه کنید :
پسر خاله ام را دیروز در خیابان دیدم .
دختر عمویم رشته حسابداری می خواند .
My aunt bought me a nice present.
He married one of his cousins.
به عنوان نمونه ای دیگر به واژه " پوست " در فارسی دقت کنید . این واژه برای پوشش خارجی بدن انسان ، حیوانات و اشیاء به کار می رود . در مقابل در زبان انگلیسی تقسیم بندی و نامگذاری دقیق تری برای آن وجود دارد .
Skin (انسان و برخی حیوانات)
Shell (تخم مرغ و میوه های مغزدار مثل گردو و فندوق)
Bark (درختان)
Peel (میوه جات)
Ring (مرکبات)
Hide (تمساح-بز-گوسفند-گاو)
Husk(لایه خارجی بذرها و هسته ها )
پوست
این مثال و مثالهای متعدد دیگر نشان می دهند که با وجود یکسان بودن واقعیت های جهان خارج ، هر زبان تصویری متفاوت از این واقعیت ها را به دست می دهد و همین مسئله موجب شد تا ورف ( Whorf) ادعا کند که هر شخصی از دریچه و زاویهء زبان خود به دنیا می نگرد و این ادعا خود منجر به تقویت این ایده فلسفی شد که مفاهیم ذهنی ما تحت تأثیر زبان ما هستند و از همینجا گونه افراطی نظریه نسبیت زبانی شکل میگیرد که می گوید " زبان ما ، طرز تفکر و ذهنیت ما را تعیین می کند "
"Our language determines our mind"
این نسخه از نظریه نسبیت زبانی به وجود نوعی " جبر زبانی " ( ( linguistic determinismاعتقاد دارد . طرفداران این نظریه، ترجمه را امری تقریباً غیر ممکن می دانند . اکثر اندیشمندان با این مسئله موافقند که زبان ما بر تفکر و اندیشه ما تأثیر می گذارد، اما گونه افراطی این نظریه را قبول ندارند.
به هر حال وجود تفاوت میان زبانهای دنیا را نمی توان منکر شد و این تفاوتها به واژگان زبان محدود نمی شود و ساختار زبانها هم با یکدیگر متفاوتند. به عنوان نمونه ای از تفاوتهای ساختاری زبانها می توان به ساختار هسته و وابسته و یا ترتیب اجزای جمله اشاره کرد.